برگرفته از روزنامه اعتمادملی ۲۵ فروردین ۱۳۸۷

در گفت و گو با احسان هوشمند بررسي شد؛
قوم گرايي در ايران معاصر - كريم جعفري

از پيروزي انقلا‌ب در خصوص اقوام ايراني چه تحولا‌تي رخ مي‌دهد؟از 57 به بعد مدتي بي‌دولتي در ايران شكل مي‌گيرد. دولت موقت روي كار مي‌آيد. ارتش بنايش سست شده است. فرمانده‌هاي ارتش اعدام شده‌اند. عملا‌ ارتش منسجمي نيست. ژاندارمري منسجمي نداريم. شهرباني به همين ترتيب، درگيري‌هاي قومي در كردستان آغاز مي‌شود كه قبلا‌ مورد بحث قرار گرفت. گروه‌هاي چپ مستقر در منطقه به‌‌رغم اينكه دولت موقت خيلي با آنها از سر مدارا درآمد، كوتاه‌نيامدند.

پادگان‌مهاباد در اول اسفند 57 غارت مي‌شود. 6 روزقبل از آن شهرباني مهاباد غارت مي‌شود. درگيري‌هاي سنندج به وجود مي‌آيد و به‌دنبال آن كم‌كم راه گفت‌وگو بسته مي‌شود و دولت موقت كنار مي‌رود و يك دوره چند ساله‌اي از درگيري در مناطق كردنشين را شاهد هستيم. البته باز هم تاكيد مي‌كنيم كه منظور از مناطق كردنشين مناطقي است كه كرد‌هاي سني مذهب ساكن هستند. هيچ‌گاه اين درگيري‌ها به مناطق كرمانشاه و كرد‌هاي شيعه آن حوزه يا گروس كشيده نشد. در اين دوره فرصت‌سوزي‌هاي زيادي صورت گرفت و البته تلا‌ش‌هاي آيت‌ا... طالقاني و بسياري از شخصيت‌هاي ملي براي اينكه داستان ابعاد خونين پيدا نكند به جايي نرسيد و تلقات سنگيني بر جاي گذاشت، تلفات نيرو‌هاي دولتي با گروه‌هاي كرد، تلفات گروه‌هاي كرد با هم. شما مي‌دانيد كه در برخي مناطق كردنشين تلفاتي كه دموكرات و كومله بر يكديگر وارد كردند به مراتب از تلفاتي كه بر اثر درگيري با نيرو‌هاي دولتي داشتند شايد بيشتر باشد. چندين هزار نفر در همين جريان كشته‌شدند. به غير از اين تعداد زيادي كرد مخالف گروه‌هاي مسلح به وسيله گرو‌هاي كومله و دموكرات و فدايي و... كشته شدند. البته نيرو‌هاي دولتي هم تعدادزيادي ازنفرات اين گروه‌ها را از بين بردند و تعداد زيادي هم از نيرو‌هاي دولتي كشته شدند. و يك فضاي خشن، آشفته‌و غمناكي در آن منطقه حاكم شد كه به تدريج به آرامش ‌رسيد. در ارتباط با مساله انقلا‌ب فقط مساله كردستان نبود كه خودش را نشان مي‌داد. در خوزستان خلق عرب، در بلوچستان و در منطقه تركمن‌نشين گرگان خلق تركمن،در اين باره هم بايد دقت كرد كه: 1- ردپاي گروه‌هاي كوچك كمونيست و ماركسيست‌مثل فدايي‌ها و گروه‌مائوئيستي پيكار در همه اين جريان‌هاي حتي در كردستان كاملا‌ مشهود بود، اين گروه‌ها آمده بودند به قول خودشان با فئودال‌ها مبارزه كنند. البته به معناي جامعه‌شناختي ايران هيچ‌گاه فئودال نداشت كه با آن مبارزه كنند و از آن طرف در بلوچستان اگرچه تحت‌تاثير اين شعارهاي تند قدرت سردارها كم شد و اين گفتمان ماركسيست البته هزينه‌هايي هم داشت. در خوزستان، در بلوچستان و در تركمن‌ها بسيار محدود ولي كم‌كم ابعاد تازه‌اي براي موضوع سياسي شدن قوميت در ايران مهيا كرد. شايد اگر حوادث بعد ازسال57 كردستان را با اين منظر نگاه كنيم يكي از غم‌انگيزترين دوران تاريخي مناطق كردنشين ايران است. شما نگاه كنيد گروه‌هاي چپ، حزب توده، فدايي، پيكار، حتي مجاهدين خلق، گروه‌كومله و دموكرات و امثالهم هستند. از كرد‌هاي عراقي، طالباني و بارزاني هم هستند. هواداران شيخ عثمان نقش‌بندي، گروه خباط، گروه‌هاي متعدد مسلح آمدند، اينها به‌جز اينكه با دولت درگير هستند با هم نيز درگير هستند. عده زيادي آدم بي‌گناه و آدم‌عادي در اين بين تلف مي‌شوند. تلفات انساني زيادي وارد مي‌شود. چون گروه طالباني از حزب دموكرات كردستان ايران حمايت مي‌كند. مسعود بارزاني از دولت حمايت مي‌كند و قيام موقت عليه كومله و دموكرات مبارزه مسلحانه مي‌كنند. از آن طرف بقيه گروه‌هاي كمونيست هم با همديگر درگير هستند. خوب در اين فضاي غم‌انگيز هم توسعه منطقه به شدت آسيب‌مي‌بيند و هم بي‌اعتمادي بين حاكميت و مردم عميق مي‌شود و هم فرصت مشاركت مردم كرد در فرآيند سياسي كشور به حداقل مي‌رسد. البته برخي ناپختگي‌ها هم در تهران رخ مي‌دهد. گروه‌هاي مشاركت طلب كرد مثل جريان مفتي‌زاده به همكاري طلبيده نمي‌شوند. آنها را هم مي‌رانند و همه با يك چوب مورد بي‌مهري قرار مي‌گيرند كه اين ابعاد داستان كردستان را پيچيده مي‌كند. البته تلا‌ش مرحوم آيت‌ا... طالقاني براي تشكيل شوراها مقداري رهگشا بود. به هرحال ماحصل اين داستان شكل‌گيري فضاي نظامي، سياسي، امنيتي است تا حول و حوش دوم خرداد. اگرچه با روي كارآمدن آقاي‌هاشمي مقداري فضا منعطف مي‌شود. ‌

شما تاريخچه‌اي از روندهاي موجود در كشور را گفتيد كه مختص يك نقطه كشور هم نيست. آذربايجان، كردستان، خوزستان، سيستان و بلوچستان، تركمن صحرا و شايد هم جاهاي ديگر ايران. اصلا‌ فرقي با هم نمي‌كنند. آذربايجان هيچ فرقي با بوشهر و كردستان نمي‌كند. همه در يك چارچوب زندگي مي‌كنيم ولي به نظر مي‌رسد در دهه اخير ما شاهد تحولا‌ت ديگري هستيم. تحولا‌ت به سمت‌وسوي ديگري مي‌روند. به نظر شما ما امروز با چه چالش‌هايي مواجه هستيم. مي‌خواهم چالش‌ها را يكي‌يكي بشماريم. آن چيزها كه شما به آنها رسيد‌ه‌ايد. در تحقيقاتتان، در مطالعاتتان، بگوييد اين چالش‌ها چه هستند؟ اول چالش‌ها را بگوييد بعد به راهكارهايش هم بپردازيد‌.

بله. در آن ماجراي اول انقلا‌ب رقابت‌هاي منطقه‌اي هم تاثير داشت؛ رقابت ايران و عراق به‌خصوص چون دولت صدام از گروه‌هاي قوم گراي كرد، بلوچ و عرب حمايت مي‌كرد كه در بمب‌گذاري‌هاي خوزستان و همين‌طور در بلوچستان خودش را نشان داد. باز اين نكته را هم در همه اين فرآيند بايد ديد؛ رقابت‌هاي منطقه‌اي و فرامنطقه‌اي را. نكته‌اي كه اينجا هست بعد از 1987 كه اتحاد جماهير شوروي فرو مي‌پاشد دولت‌هاي جديدي در قفقاز شكل مي‌گيرند. اينها تاريخ ندارند. گذشته ندارند. هويت به معناي تاريخي مستقل از ايران ندارند. طبيعتا وقتي مي‌خواهند از گذشته بنويسند مي‌بينند‌ گذشته آنان با ايران پيوند ناگسستني دارد و بدون ايران در باره هويت تاريخي خود چه مي‌توانند بنويسند.در نتيجه به تاريخ‌سازي و جعل تاريخ روي مي‌آورند.اين به خصوص در موردجمهوري آذربايجان بيش از ديگر سرزمين‌هاي قفقاز صادق است. البته اين دوران يعني فروپاشي شوروي براي ما يك فرصت طلا‌يي بود كه استفاده نشد. يك خطايي در دولت آقاي‌هاشمي شكل گرفت. به جاي اينكه وقتي دولت آذربايجان اعلا‌م استقلا‌ل كرد آقايان با افتخار اعلا‌م كنند كه ما اولين كشور بوديم كه آذربايجان را به رسميت شناختيم بايد با شرط به رسميت مي‌شناخت با اين شرط كه به نام تاريخي و واقعي خودش يعني <آران> برگردند كه اين متاسفانه صورت نگرفت.

به همان صورتي كه امروز يونان حاضر نيست مقدونيه را به عنوان يك كشور بشناسد چرا كه مقدونيه نام يكي از استان هاي شمالي اين كشور مي باشد.

برخي از مليون تلا‌ش كردند متاسفانه به جايي نرسيد. علي‌ايحال آنها در پي تاريخ‌سازي و جعل تاريخ برآمدند. صفويه را پادشاه آذري، پادشاه ترك اعلا‌م كردند. گويي جهان ترك به وسيله صفويه تا خليج‌فارس گسترش پيدا كرده است و البته در مورد مناطق كردنشين هم به همين ترتيب بعد از جنگ اول خليج‌فارس، شمال عراق دستخوش تحولا‌ت تازه‌اي مي‌شود. دچار بي‌دولتي مي‌شود. نيروهاي كرد عراقي در آنجا نفوذ پيدا مي‌كنند. تحت تاثير اين داستان ‌PKK در جنوب تركيه رشد مي‌كند. ما شاهد تغييرات منطقه‌اي هستيم. آيا اين تحولا‌ت مي‌تواند برايران بي‌تاثير باشد؟ باتوجه به سابقه موضوع؟ خير. از داخل كشور هم اين سردرگمي كاملا‌ مشهود بود. ما هيچ برنامه و استراتژي در بحث اقوام تاكنون نداشته‌ايم و نداريم. فضاي دوم خرداد موجب مي‌شود كه يك مقدار ساختار پيشين عوض شود. انعطاف در مشاركت عمومي به‌وجود بيايد. ‌

خب، ورود به هرم قدرت مقداري منعطف و ساده شود. چه اتفاقي مي‌افتد؟ ‌

اتفاقات مثبت البته رخ مي‌دهد و بعضي جاها ندانم كاري‌ها و خطاهايي رخ مي‌دهد. ‌

مي توانيد چند نمونه را بيان كنيد؟

مطالعه‌اي كه بنده براي اولين بار در كشور انجام داده‌ام، نشان مي‌دهد در سال 82 از مجموع 1465 مديرعالي، مياني و پايه آذربايجان غربي حدود 1217 نفر بومي هستند يعني 71/83 درصد يعني كم‌كم مشاركت كردهاي سني و‌آذري‌هاي آذربايجان در اداره استان رشد پيدا مي‌كند. در استان كرمانشاه از 1855 نفرمديرعالي، مياني و پايه حدود 1608 نفر يعني 7/86 درصد بومي هستند. در استان ايلا‌م از 1258 نفر مديرعالي، مياني، پايه حدود 1060 نفر يعني 3/84 درصداز ميان نيرو‌هاي بومي برگزيده مي‌شوند. ‌

در استان سيستان و بلوچستان از ميان 800 مديرعالي، مياني و پايه حدود 525 نفر يعني 6/65 درصد بومي هستند و در استان كردستان از 798 نفر مديرعالي، مياني و پايه 629 نفر يعني 8/78 درصد مدير بومي هستند. به عبارت ديگر مشاركت كردهاي اهل سنت و بلوچ‌هاي اهل سنت به شدت در ساختار مياني قدرت تقويت مي‌شود. برخلا‌ف چيزي كه قوم‌گراها تاكيد مي‌كنند وكاملا‌ غلط است. شما نگاه كنيد تعداد زيادي معاون، استاندار، فرماندار، بخشدار، شهردار، مديركل صنايع و معادن، مدير كل دارايي، معاونان كل اداره آموزش و پرورش، ارشاد، مديركل راه و ترابري، رئيس سازمان مديريت و برنامه‌ريزي و سازمان آب و بسياري از سازمان‌هاي مهم استاني در دست نيروهاي اهل سنت يا نيروهاي بومي قرار مي‌گيرد در اين چند استان و تمام استان‌هاي كشور اين اتفاق كما بيش شبيه هم است. ‌

به عبارت ديگر از 6076 مديرعالي، مياني و پايه اين استان‌ها 6/81 درصد مديران بومي هستند. البته در تشريح وروشن كردن ابعاد اين تحول كار زيادي صورت نگرفت، اما در سطح كشور اين اتفاق رخ نمي‌دهد. يعني ما در اين دوره شاهد يك معاون رئيس‌جمهور، يك وزير يا معاون وزير سني و اهل سنت نبوديم هر چند كه قبل از آن حتي فرماندار اهل سنت هم نداشتيم. يكدفعه اتفاق مي‌افتد و اتفاق مثبتي است. بايد در راستاي منافع ملي و منطقه‌اي مورد استقبال جامعه روشنفكري و نيروهاي محلي قرار مي‌گرفت.. ولي برخلا‌ف اين واقعيت انعكاسش در بيرون از اين استان‌ها به عكس داستان بود كه مثلا‌ در سنندج رئيس آب و فاضلا‌ب هم شيعه است در حالي‌كه واقعيت قضيه اين نبود.

در حوزه فرهنگ اوضاع به چه سمت و سويي رفت؟

ده‌ها نشريه قومي در آذربايجان، كردستان و امثالهم شروع به انتشار مي‌كنند. صدها نشريه دانشجويي هم اضافه مي‌شود. انتشار صدها عنوان كتاب هم هست. شبكه‌هاي محلي تلويزيون هم در سطح استان‌ها فعال مي‌شوند پس به لحاظ فرهنگي هم تحولا‌ت مثبتي علي‌الظاهر رخ دهد. (البته اين حوزه آسيب‌هايي هم داشت كه بايد مورد توجه باشد)ضمن اينكه در شاخص‌هاي اقتصادي هم البته اتفاقات مثبتي رخ مي‌دهد اما اينجا يك نگراني جدي بروز مي‌كند. در ميان اصلا‌ح‌طلبان يك استراتژي جامع در سطح ملي درخصوص خرده فرهنگ‌هاي ايراني و اقوام ايراني به چشم نمي‌خورد. بسيار منفعلا‌نه برخورد مي‌شود يعني هيچ ايده ملي‌اي كه بتواند هم مشاركت همه ايراني‌ها را جذب كند و هم با رويكرد‌ها و نداهاي تجزيه‌طلبانه مرز خودش را تفكيك ظهور و بروز پيدا نمي‌كند يعني هم مشاركت را تقويت و هم تكليف خودش را با تجزيه‌طلبي روشن كند. اين نكته مهمي است كه در گفتمان اصلا‌ح‌طلبي به سادگي از كنار آن گذشتند. اين استراتژي تقويت مشاركت همراه با تعيين مرز با تجزيه‌طلبان شكل نمي‌گيرد. تازه از اين بدتر در گفتمان برخي از اصلا‌ح‌طلبان چنان مفاهيم ليبراليستي شكل مي‌گيرد و در كانون گفتمانشان قرار مي‌گيرد كه عملا‌ در گفتمانشان اثر چنداني از ايرانيت و ايراني بودن به چشم نمي‌آيد. برخي از مديران اصلا‌ح‌طلب كه نزديك دولت آقاي خاتمي بودند وقتي درباره ايران صحبت مي‌كردند گويي نماينده سازمان ملل است كه در مورد جنوب لبنان صحبت مي‌كند يا در مورد دارفور دارد صحبت مي‌كند. گويي ايران و ايرانيت و يا يك حداقلي از ايران‌گرايي در گفتمان اينها، يك جرم نابخشودني است. يك نوع بي‌توجهي در گفتمان برخي از اصلا‌ح‌طلبان كاملا‌ برجسته است و همين باعث مي‌شود كه در خلا‌ آن تجزيه‌طلبان حاشيه امني براي فعاليت پيدا كنند. البته نياز به استفاده از راي اين گروه هم ممكن است به چنين بي‌توجهي‌اي دامن زده باشد. اين نگاه به صورت خواسته و ناخواسته نقش مهمي در سياسي شدن مباحث مربوط به اقوام ايراني داشتند. استفاده ابزاري از انتخابات و به ويژه انتخابات رياست جمهوري و مجلس و راي گروه‌هاي قومي براي منافع ملي كاركرد‌هاي نامطلوب فراواني داشت كه تاكنون آسيب‌شناسي ويژه‌اي در اين خصوص نشده است.

در خلا‌ل فعاليت نشريات قومي و نشريات دانشجويي، كم‌كم به جاي اينكه نگاه‌ها متوجه ايران و ايرانيت شود، نگاه‌ها متوجه جنوب تركيه، شمال عراق، باكو و شخصيت‌هاي بيرون از ايران شد. يعني اين گفتمان چنان ايران را رها مي‌كند و مملكت را به‌حال خودش مي‌گذارد و صرفا با يك نگرش فرصت‌طلبانه به محيط پيراموني توجه مي‌كند كه ديگر متوجه نيست پيامد اين داستان ممكن است به‌نزاع منجر شود. در اين دوره البته ما شاهد فعاليت‌گروه‌هاي حامي تجزيه‌طلبان در گوشه و كنار كشور هستيم. گروه‌هاي قوم‌گرا از اين فرصت استفاده كردند. نشريات متعدد، ارتباطات گسترده با باكو، شمال عراق، درخواست‌هاي متعدد از سوي گروهي‌اندك براي دخالت سازمان‌هاي بين‌المللي در مساله اقوام ايراني و بي‌تفاوتي نسبت به اين رخداد‌ها، نبود يك نگاه تاريخي به اين مساله و البته بي‌توجهي به يك استراتژي جامع موجب مي‌شد كه قوم‌گرايي شكل نويني را پيدا كند. البته هنوز اين گروه‌ها تمام جامعه را با خود همراه نكرده‌اند. ولي به هرحال ابعاد فعاليت‌شان دارد گسترش پيدا مي‌كند. ‌

در اين وضعيت موضع فعالا‌ن سياسي و فرهنگي در مناطق قومي چگونه ارزيابي مي‌شود؟

در اين ميان برخي روشنفكران و نويسندگان مناطق قومي هم دچار پارادوكس هستند و رفتارهاي پارادوكسيكال دارند. با مثالي مطلب را روشن مي‌كنم. ما در روزهاي اخير (بهمن ماه) مي‌شنويم در سنندج جوان دانشجويي در زندان و در حين بازداشت به طرز مشكوكي فوت مي‌كند. دستگاه‌هاي ذي‌ربط مي‌گويند كه خودكشي كرده است. خانواده‌اش مي‌گويند اگر خودكشي كرده چرا بدون اجازه دفن شده است. بايد اجازه داده مي‌شد كالبدشكافي شود. اين رفتارها از منظر اخلا‌قي، ديني، انساني، حقوقي، ملي و ايراني قابل قبول نيست. اين شهروند ايراني هر جا هست اگر بازداشت مي‌شود بايد تمام مواد قانون در موردش رعايت شود، وكيل داشته باشد، خداي ناكرده تحت شكنجه قرار نگيرد، تحت‌فشار قرار نگيرد و امثال آن. كما اينكه در مورد پزشكي كه در همدان فوت مي‌كند همه اين موارد بايد رعايت مي‌شد. طبيعتا دولت مسووليت‌هاي زيادي دارد. نبايد از كنار مسووليت‌هاي مهم گذشت. اگر خودسري احتمالي صورت مي‌گيرد نبايد از كنار پاسخگويي به افكار عمومي و تنبيه خاطيان بي‌تفاوت بگذرد. اين وظيفه مديريت عالي است. بايد اين رفتارها مورد كنكاش قرار بگيرد. بسياري از نويسندگان و روشنفكران در مناطق كردنشين كردستان و آذربايجان غربي امروز نگران هستند و اين جزو حداقل كارهايي‌است كه يك روشنفكر يا نويسنده بايد انجام دهد. اما در مقابل ما شاهد هستيم در يكي دو سال اخير برخي ترورهاي كور در مناطق كردنشين شكل مي‌گيرد. در آذربايجان غربي و در كردستان، بعضي سايت‌ها راه افتاده‌اند. از خودشان چند اسم مي‌نويسند اينها مزدور هستند و... ‌

و بعد برخي از اينها ترور مي‌شوند. آيا همين نويسندگان و روشنفكران مي‌آيندترور‌ها را محكوم كنند؟ نگراني‌هايشان را اعلا‌م كنند؟ وابستگان به برخي از احزاب مسلح بدون هيچگونه محاكمه قانوني، هيچ وكيلي، مي‌‌روند در خانه كسي و وي را ترور مي‌كنند. نفس اين رفتار غيرمدني است. ترور محكوم است. ‌

اين ترورها به وسيله گروه‌هاي تروريست تجزيه‌طلب صورت مي‌گيرد؟ ‌

امروزه گفتمان نفي تروريست يك گفتمان بين‌المللي است. اگر روشنفكران كرد، نويسندگان و روشنفكران مدعي اعتراض به برخي از رفتارهاي دولت هستند آيا در برابر اين نوع ترور‌ها بايد ساكت باشند؟ ما مي‌بينيم در تابستان 1386در شهر كامياران هنگام غروب آقاي عمر دادگر ترور مي‌شود. ‌

بعد از ترور ايشان فرزندش احسن دادگر -جواني است كلا‌س سوم دبيرستان- داد و قال مي‌كند، همسايه‌ها را خبر كند كه بيايند كمك كنند، ضارب يا ضاربين در حين فرار اين نوجوان بي‌گناه را هم به رگبار مي‌بندند. بيش از 9 گلوله به اين جوان اصابت مي‌كند و در دم جان مي‌دهد. خبر اين جنايت شهر كامياران را يكپارچه عزادار مي‌كند، شهر را تحت‌تاثير قرار مي‌دهد و شهر در بهت و حيرت فرو مي‌رود. اما شما مي‌بينيد حتي يك واكنش محدود و جزيي به صورت كلا‌مي يا نوشتاري، در جايي ثبت شود، روزنامه‌اي، نشريه محلي يا غيرمحلي از سوي همان نويسندگان وروشنفكران نسبت به اين جنايت رخ نمي‌دهد. اين موضع دوگانه نويسنده‌ها و روشنفكرها را كه تعيين تكليف خودشان را با مفاهيم مدرن، حقوق بشر، دموكراسي، مخالفت با تروريسم، با آدمكشي، با جنايت روشن نكرده‌اند. ‌

يك جا مي‌آيند دفاع مي‌كنند. يك‌جا نمي‌كنند.

اين البته از منزه‌طلبي و وجيه المله شدن هم به دور است. حتي اگر كسي هم مي‌خواهد خودش را منزه كند كه نگويند به حاكميت وابسته است حداقل اينجا بحث انسان و نيز انتظار افكارعمومي هم كه منتظر واكنش است. شما ديديد در ارتباط با پرونده اين دو نفر كه محكوم به اعدام شدند آقاي عدنان حسن‌پور و ديگري كه صالح نيكبخت به‌عنوان وكيلشان اعلا‌م كرد كه پرونده اينها مطبوعاتي نيست. پرونده‌شان شكل ديگري دارد، امنيتي است و امثال آن. در خارج از كشور گروه‌هاي معارض قوم‌گرا به شدت عليه اين وكيل دادگستري تلا‌ش كردند به حيثيت او، به كارهاي اوو به سوابق او حمله كردند، توهين كردند و نيكبخت تمام تلا‌ش خود را مي‌كرد كه از طريق مجاري حقوقي كار را به جايي برساند. در يكي از آنها موفق بود. در دومي هم دارد تلا‌ش مي‌كند. اما هيچ‌كس حاضر به دست به قلم بردن و دفاع از اين وكيل دادگستري نبود. اينهاست كه آن مواضع دوگانه جريان‌هاي فرهنگي و روشنفكري را در اين مناطق نشان مي‌دهد. البته پيش از آنكه به ملزومات اخلا‌قي و انساني مساله پايبند باشند بيشتر متوجه منافع سياسي و ايدئولوژيك‌شان هستند و اين البته براي خودشان و براي مملكت مي‌تواند پرهزينه باشد.

آيا در حوزه آموزش عالي هم نگراني‌هايي وجود دارد؟

يك چالش هم در حوزه آموزش عالي است. در آموزش عالي شما مي‌دانيد كه بعد از انقلا‌ب با قانوني كه در مجلس رسميت پيدا مي‌كند، دانشگاه‌ها سهميه‌بندي مي‌شود، در قالب مناطق 1 و2و3و4 و5 كه آخري‌ها مناطق محروم است (در حال حاضر در قالب 3 منطقه محروم نيمه برخوردار و برخوردار تا سهميه براي مناطق محروم در نظر گرفته ‌شود. پاي بسياري از جوانان داوطلب كرد و بلوچ روستايي و... به دانشگاه باز مي‌شود. اين تحول مثبتي است به‌جز تاسيس دانشگاه‌ها... در گوشه وكنار كشور سهميه‌ها هم موجب گسترش عدالت آموزشي مي‌شود.اما از پايان دهه 60 زماني كه آقاي رفسنجاني رئيس‌جمهور مي‌شود با دو توجيه، اتفاق تازه‌اي در آموزش عالي ايران رخ مي‌دهد؛ توجيه اول اين است كه وقتي دختران دانشجو در دانشگاه پذيرفته مي‌شوند چون از خانواده‌هايشان دور مي‌شوند در حجابشان تغييراتي رخ مي‌دهد. چادر، مانتو مي‌شود يا روسري‌هايشان عقب مي‌رود بهتر است كه در نزديك خانواده‌شان درس بخوانند. دوم با اين توجيه كه بچه‌هايي كه از اين طرف و آن طرف مي‌آيند، خوابگاه مي‌خواهند، بودجه رفاهي لا‌زم دارد و دولت برايش اين امكان نيست. با اين دو توجيه ساختار پذيرش دانشجو عوض مي‌شود؛ تحت عنوان گزينش بومي دانشجو. به اين معني كه هر دانشگاهي موظف است 80درصد از دانشجويان آن سالش را به دانشجويان بومي آن استان،يا ناحيه وقطب اختصاص دهد. اين را مي‌گويند پذيرش بومي. اگر آن استان رشته‌اي را نداشت در قالب پذيرش ناحيه‌اي، يعني استان مجاور، مثلا كسي كهسنندجي است يا سقزي است مي‌خواهد كنكور بدهد اگر رشته دانشگاهي مورد نظر را سنندج نداشت، كرمانشاه و اروميه، اينها مي‌شود ناحيه‌اش و اگر اين دو دانشگاه نبود در تبريز پذيرفته مي‌شود. به عبارت ديگر سهميه 80 درصد پذيرش دانشجو و گزينش دانشجو در اختيار داوطلبان آن منطقه، آن چند استان و آن استان قرار مي‌گيرد. اين اتفاق از سال 69-1368 شروع مي‌شد. البته قبل از انقلا‌ب يك درصد كمي كمتر از 10 درصد از پذيرش دانشگاه‌ها، در اختيار نيروهاي بومي بود با اين تعهد كه بعدا در استان خودشان كار انجام دهند. حتي اگر در تهران هم پذيرفته شوند بروند در استان خودشان كار كند. ولي اين دفعه مي‌شود 80 درصد به عبارت ديگر داوطلبان، استان كردستان يا در دانشگاه سنندج يا دانشگاه كرمانشاه يا دانشگاه آذربايجان غربي (اروميه) يا تبريز پذيرفته مي‌شوند. ‌

دانشجويان شبستري يا در دانشگاه تبريز يا اروميه يا اردبيل پذيرفته مي‌شوند. چه اتفاقي مي‌افتد؟ دانشگاه‌هاي ما محل پذيرش دانشجويان محلي مي‌شود. همه جاي كشور، كرمان، همدان و مناطق قومي ما.، چه اتفاقاتي مي‌افتد. برخي از اين مناطق، مناطق محرومي هستند. سيستان و بلوچستان محروم است. چهارمحال و بختياري محروم است. هرمزگان محروم است. دانش‌آموز اين استان‌ها در دبيرستان محرومي درس خوانده است. حالا‌ مي‌آيد به دانشگاه خودش. دانشگاه خودش ضعيف‌تر از دانشگاه‌هاي ديگر است. 1- آيا عادلا‌نه است؟ 2- حق انتخاب از داوطلب گرفته مي‌شود يعني دانشجوي زرنگ شيراز يا سنندجي مي‌خواهد برود شيراز يا سنندج چون 80 درصد سهميه مال دانشجويان بومي است طبيعتا اين حق از او گرفته مي‌شود. 3- دانشجويان وقتي كه در دانشگاه پذيرفته مي‌شوند چون دانشگاه‌هاي مختلف كشور دسترسي‌شان به فرصت‌هاي شغلي و كار در حين تحصيل نابرابر مي‌شود و وقتي كه شما در دانشگاه سنندج پذيرفته مي‌شويد يا زاهدان، آيا با كسي كه در دانشگاه اصفهان پذيرفته مي‌شود، فرصت‌هاي برابري داريد كه در حين تحصيل بتواند در چند فضاي صنعتي يا فضاي عمومي به كار و فعاليت مشغول باشد؟ طبيعتا اين هم يكسان نيست.

از يك طرف همزمان با تحصيل، آموزش‌هاي لا‌زم را در محيط صنعتي و اقتصادي به دست نمي‌آورند و از طرف ديگر امكان شناخت ايراني‌ها از يكديگر سلب مي‌شود. يعني دانشجوي بلوچ امكان اينكه مثلا‌ با بقيه نقاط ايران آشنا شود، يك دانشجوي همداني برود زاهدان، يك زاهداني برود كردستان، اين امكان گرفته مي‌شود.

همچنين فرصت‌هاي ازدواج‌هاي فرا قومي هم ميان ايراني‌ها، فرامحلي هم بين ايراني‌ها گرفته مي‌شود. بسياري از ازدواج‌هاي دانشجويي قبل‌ها شكل ملي داشت. الا‌ن اين امر كم‌كم شكل محلي وقومي به خودش گرفته است و به هر حال همبستگي ملي را تحت‌الشعاع قرار مي‌دهد. حتي در رفت و آمدهاي دانشجويان، فرصت‌هاي شغلي، فرصت‌هاي ايرانگردي و فرصت‌هاي مختلفي مهيا مي‌شد و همه اين فرصت‌ها نه‌تنها گرفته مي‌شود، بلكه در مورد آن دو توصيه اوليه هم آقايان دچار خطا شده‌اند.

يعني اول توجيه مي‌كردند كه هزينه خوابگاه‌ها كاهش پيدا مي‌كند. آمار نشان مي‌دهد كه از آن سال تا به امروز روند بسيار شتابان و رو به رشد هزينه‌هاي خوابگاهي در دانشگاه ادامه دارد. يعني نه‌تنها كاهش نيافته، بلكه ادامه دارد، چرا كه اگر يك بچه روستايي سنندجي هم در سنندج قبول شود و يك بچه روستايي همداني هم در همدان قبول شود، نياز به خوابگاه هست. ضمن اينكه حتي اگر بودجه‌ها كاسته شود، در برابر اين كاسته‌شدن، منافع ملي بر اين بودجه مرجح هست. چقدر هزينه است در برابر هزينه‌هاي كلا‌ن چندصدهزارميلياردي مملكت، حالا‌ گيريم هزينه‌هاي خوابگاه هم اضافه مي‌شد. هيچ جاي نگراني نداشت. جاي دوري هم نمي‌رفت. منافع بلندمدت آن بيشتر از منافع كوتاه‌مدت بخشي‌نگري است ضمن اينكه در كل كشور شما محلي‌نگري را اضافه كرديد. شما ديديد در داستان استان‌شدن قزوين، خراسان شمالي، خراسان جنوبي و نيشابور و سبز‌وار چه اتفاقاتي رخ داد؟ يعني عملا‌ محلي‌گرايي در كل كشور را اين داستان تقويت كرد، نه قوم‌گرايي، محلي‌گرايي. دو شهر همسايه هستند، ولي براي اينكه يكي بيشتر از فرصت‌ها استفاده كنند، عليه همديگر شعار داده و خداي ناكرده درگيري به وجود بيايد. ضمن اينكه از آن سال تا به امسال هم هيچ‌آماري نشان نمي‌دهد هنجارشكني دختران بنا به قول آقايان كمتر شده باشد. يعني عملا‌ دانشجو چه از شهر خودش بيايد مركز استان، تحولا‌ت اجتماعي دارد، يعني اين عامل را بايد در جاي ديگري جست‌وجو كرد، نه با اين داستان. ضمن اينكه 20 درصد باقيمانده در تهران و چند شهر ديگر پذيرفته مي‌شوند كه آن‌هم آسيب‌هاي خودش را دارد. در خصوص اين وضعيت تا به حال با مسوولا‌ن مربوطه در چند دولت گفت‌وگو شده و پژوهش صورت گرفته اما متاسفانه تاكنون نتيجه‌اي نداشته است.

دانشجوي دانشگاه تبريز بومي، دانشجوي كردستان بومي، دانشگاه همدان بومي، استادان هم به‌تدريج بومي. آيا از دل اين وضعيت انديشه‌ملي بيرون مي‌آيد يا محلي‌‌انديشي به وجود مي‌آيد. نتيجه چه شد؟ در تهران هم انباشت دانشجويان قومي را خواهيد ديد. به علا‌وه مناطق خودشان، طبيعتا نشريات دانشجويي، پايان‌نامه‌هاي دانشجويي، كم‌كم شكل قومي پيدا مي‌كند، براي اولين بار دانشگاه‌هاي كشور طي 70سال گذشته درگير مباحث قومي مي‌شوند. اگرچه دانشگاه در دوران حيات خود همواره درگير مباحث سياسي بوده است، دانشگاه يك كانون تضارب آرا، تضارب افكار و حتي شكل‌گيري گروه‌هاي سياسي بوده است، ولي هيچ‌گاه در تاريخ ايران خاستگاه قوم‌گرايي نبوده كه متاسفانه در اين سال‌ها دارد، رخ مي‌دهد. اين البته براي سربازي هم رخ داده است.

گويا در سربازي هم وضعيت همين گونه است؟

متاسفانه قبلا‌ سربازان در كل كشور توزيع مي‌شدند قبلا‌ سرباز همداني مي‌دانست، وظيفه‌اش است برود خراسان. همه جاي ايران مال اوست، وطن اوست. بايد سر بدهد و جانفشاني كند. الا‌ن صبح از خواب بيدار مي‌شود مي‌رود محل خدمتش، ظهر برمي‌گردد. عملا‌ كاركردهاي سربازي هم كاملا‌ دگرگون شده است. حس وطن‌دوستي و وطن خواهي‌اش پايين آمده است.

‌ در خصوص اهل سنت هم گاه مباحثي طرح مي‌شود. آيا اين گونه مباحث در همين چارچوب مي‌تواند بررسي شود؟

از زاويه ديگر بايد به دو بحث با اهميت ديگر توجه جدي شود؛ يكي توسعه مناطق مرزي و يكي بحث اهل سنت؛ اگر ما نتوانيم براي اينها استراتژي بسازيم و نوع استراتژي بر اساس نوع جامعه ايراني و براي آن استراتژي برنامه و راهكار داشته باشيم، قطعا دچار چالش خواهيم شد.

يادمان باشد بخشي از مرزهاي ايران سني‌نشين هستند. استان سيستان و بلوچستان، كردستان، بخشي از كرمانشاه، خراسان‌ جنوبي، مناطق تركمن‌صحرا در استان گلستان، منطقه تالش در استان گيلا‌ن.بخش‌هايي از آذربايجان غربي، بخش‌هايي از استان فارس، بخش‌هاي كمي از استان بوشهر، بخش‌هاي كمي از استان هرمزگان. عملا‌ مناطق مرزي ما به نوعي محل سكونت هموطنان سني ما است. ما براي اينها بايد فكر اساسي كنيم. هنوز اهل سنت در مركز يك مسجد ندارند كه عباداتشان را انجام بدهند. قطعا بايد در اين زمينه فكري كنيم. به نظر مي‌آيد دولت مي‌تواند در اين زمينه كارهايي را انجام دهد. به‌نظر مي‌آيد دولت بايد مشاركت اهل سنت را در ساختار مديريت كشور، نه منطقه، تقويت كند. در سطح منطقه تقريبا وضعيت مثبت است، اما در سطح كشور اين نياز به اصلا‌ح دارد. در سطح وزير و معاون رئيس‌جمهور و وزرا و اينها كه منع قانوني ندارند. حتي آنهايي هم كه منع قانوني دارند و فعلا‌ اهل سنت نمي‌تواند بشود بايستي اصلا‌حاتي در ساختار قانوني كشور صورت بگيرد. من معتقدم كه بحث رسانه‌هاي محلي و ملي در مورد اهل سنت تاكيد بيشتري داشته باشند. گاه در ايام مذهبي با توهين به عقايد آنها، به اعتقادات آنها و به شخصيت‌هاي مورد توجه آنها ممكن است موجب دلخوري و عصبانيت آنها شويم. به‌كارگيري آنها در بعضي از پست‌ها، گفته مي‌شود كه در بعضي وزارتخانه‌ها مثل وزارت خارجه نيروي انتظامي، در بعضي از مناطق محدوديت‌هايي ايجاد شده، مثلا‌ در بلوچستان يا در مورد وزارت خارجه محدوديت‌هايي هست، اينها واقعا بايستي اصلا‌ح شود. اينها با مصلحت مملكت منطبق نيست. اينها بايستي اصلا‌ح شود. حتي در مورد اهل سنت به‌نظر مي‌آيد كه مي‌شود مركزي را براي پرورش و آموزش روحانيون اهل سنت داير كنيم ما اگر توجه نكنيم، خب كم‌كم پيشاور و جاهاي ديگر دارند مركز تحصيل و پرورش روحانيون اهل سنت مي‌شوند. مي‌شود يك حوزه علوم ديني را براي اهل سنت تاسيس كرد. از بزرگان اهل سنت جهان بخواهيم بيايند در حوزه‌هاي ديني ما، حتي حوزه‌هاي شيعه ما تدريس كنند. 29 سال است از انقلا‌ب اسلا‌مي مي‌گذرد، هنوز يك خبر جدي نديده‌ام در مورد اينكه عالي‌ترين مقامات سني اهل سنت كشور با مقامات عالي شيعه به‌طور جدي با هم مفاهمه و گفت‌وگو داشته باشند.

اگر داشتند هم درج نشده است.

بله، درج نشده است. علماي اهل سنت از زاهدان و كردستان بايد بروند به قم، علماي قم بروند به اين مناطق. گفت‌وگو كنند. چالش‌ها، مشكلا‌ت و مسائل را با هم در ميان بگذارند. در گفت‌وگو است كه برخي از بدبيني‌ها، سوءظن‌ها، نگراني‌ها، مرتفع خواهند شد. همين علماي بزرگ مي‌توانند در حوزه‌هاي متقابل هم تدريس كنند. علماي شيعه در حوزه‌هاي علوم اهل سنت، اهل سنت در حوزه‌هاي علوم شيعه، زمينه مفاهمه و گفت‌وگو باز خواهد شد. برخي تقسيمات كشوري بايد مورد اصلا‌ح قرار بگيرد تا شايد روند توسعه تشديد شود. طبيعتا در آن صورت امكان برنامه‌ريزي، نظارت، كنترل حتي مرزها تقويت مي‌شود. بايد در اين مورد كار كارشناسي صورت بگيرد.همچنين در تلويزيون در ايام ماه مبارك رمضان امسال چند برنامه درباره كساني پخش شد كه تغيير مذهب داده‌اند.اينان گويا از مذهب اهل سنت به شيعه علا‌قمند شده وتغيير مذهب داده‌اند.پخش چنين برنامه‌هايي بايد آسيب شناسي شود.اين نوع برنامه‌ها دلخوري بين مذاهب اسلا‌مي را در كشور تقويت مي‌كند.

ما يك چالش عمده داريم. چالشي كه شما هم گفتيد بعضي از اين جمهوري‌هاي تازه استقلا‌ل‌يافته شوروي، مثل ازبكستان يا جمهوري آذربايجان فعلي، يك سري كارهايي مي‌كنند، مانند كارهاي فرهنگي خيلي هم سرمايه‌گذاري مي‌كنند، تركيه هم دارد كار مي‌كند، برخي به هر حال در اروپا دارند كار مي‌كنند. اينها كار فرهنگي روي اقوام ايران انجام مي‌دهند. ما در مقابل اينها بايد چه‌كار كنيم؟ راهكاري كه مردم بايد در پيش بگيرند، نه مقامات. مردم فقط، مردم عادي ما كه فردا روزنامه‌را مي‌بينند، آنها بايد چگونه به اين موضوع نگاه كنند و چطور خودشان را با اين ايراني‌بودن خودشان با هر قومي كه هستند، وفق بدهند؟

واقعا نمي‌شود گفت كه مردم جدا از دولت هستند، يك جور ديگر داستان را بايد ديد. نگاه كنيد دليلي كه الا‌ن در كشورهاي اروپايي و آمريكا مراكز متعدد كردشناسي، آذري‌شناسي، فعال شده‌اند. در بريتانيا، فرانسه، آمريكا و هلند بحثي نيست. در اينكه در كشورهاي مجاور دارد هويت ساخته مي‌شود، بحثي نيست، اما يك اتفاق بايد در ايران بيفتد.

قطعا اينها همه كف روي آب است. آن هم تنش‌زدايي در سياست خارجي است. يعني ما هرچه در عرصه بين‌المللي روابطمان مستحكم‌تر شود، آن تلا‌ش‌هاي مذبوحانه اثراتش به حداقل خواهد رسيد. با روابط مي‌شود همه‌اش را بست. كشورهاي همسايه ايران اساسا نه به لحاظ وسعت، نه به لحاظ جمعيت، نه به لحاظ توان اقتصادي، نه به لحاظ سرمايه‌هاي انساني و حتي به لحاظ قدرت نظامي در برابر ايران نمي‌توانند عرض‌اندامي داشته باشند، اما وقتي تنش هست، در روابط بين‌المللي، با هدايت عامل خارجي، ايالا‌ت متحده آمريكا يا غير از آن، اينها هم از فرصت استفاده مي‌كنند و كارشان را انجام مي‌دهند. پس نكته اصلي اينجاست.

نكته دوم رصد اين داستان است. كجا اين رصد مي‌شود؟ جايي هست به صورت علمي، آكادميك؟ ببينيم در آذربايجان چه خبر است؟ در باكو چه خبر است؟ در ازبكستان چه خبر است؟ در اروپا دارند چه مي‌كنند؟ فلا‌ن موسسه چه‌كار مي‌كند؟ چرا دانشجويان ايراني را بورس كرده و برده‌اند. در فرانسه يا اربيل؟ ما در برابرش چه‌كار كرده‌ايم؟

خب، اينها نكات مهمي است. نكته‌اي كه بايد مورد رصد قرار بگيرد، فعال‌شدن وزارت خارجه است. وزارت خارجه ما بايستي بسيار زنده و در عين حال روزآمد، هر نوع خبري، هر نوع اتفاقي كه در گوشه‌اي از اين كشورها عليه منافع ملي ما انجام مي‌گيرد، بتواند آگاهانه واكنش نشان دهد. نه اين را به دليل اينكه چالش‌هاي ايران بيشتر نشود، از كنارش به سادگي عبور كند. طبيعتا اگر اين اتفاقات رخ دهد، آن وقت مي‌توان انتظارات ديگري داشت، اما يك نكته هم هست. وظيفه رسانه‌هاست كه مردم را درگير كنند. اگر در گوشه و كنار مملكت، يعني در بيرون از مرزهاي مملكت از اين اتفاقات رخ مي‌دهد، اول بايستي اطلا‌ع‌رساني شود. مردم را آگاه كرد. شما همين خبر را كه جلا‌ل طالباني در مورد قرارداد 1975روزنامه اعتماد ملي تيتر اول مي‌كند، طبيعتا افكار عمومي را با خود همراه مي‌كند. وبلا‌گ‌نويسان ما و جوانان ما درگير موضوع مي‌شوند. پس در درجه اول اطلا‌ع‌رساني حائز اهميت است. نكته دوم آموزش است براي رفتارهاي مدني. در قالب رسانه‌ها، كتاب‌هاي درسي، تلويزيون. اينها بايد صورت بگيرد.

آيا ‌NGO ‌ها مي‌توانند نقشي داشته باشند؟

حتما ‌NGO ها هم يك بخش از اين داستان هستند. ‌NGO هاي هم نگراني‌هاي ملي دارند، بايستي تقويت شوند، نه اينكه با آنها برخورد شود. شما نگاه كنيد هرساله در قلعه بابك اتفاقاتي مي‌افتد. كسي هم كاري با آنها نداشت، ولي شخصيت‌هاي ملي مي‌خواهند جايي جمع شوند صحبت كنند، با موانع متعددي روبه‌رو هستند. وقتي كه امكان و فضا براي روشنفكران ملي بسته مي‌شود، طبيعتا براي گروه‌هاي تجزيه‌طلب قوم‌گرا اين امكان مهيا خواهد شد. از اين منظر هم بايستي به داستان توجه شود و ضمنا يك موسسه و مركز مطالعاتي بايد دائما مناطق قومي خودمان را رصد كند. نياز مردم چيست؟ چالش‌هايشان چيست؟ براي رفع آنها، احقاق حقوق منطقه، دادن نيازهايشان و موارد ديگر...

راهكارهاي ساده‌اي هم دارد، مشكل و هزينه‌اي هم ندارد.

هزينه چنداني هم ندارد، ولي چون اينها نيست، طبيعتا هزينه‌هاي چندبرابر مي‌شود. تبديل به چالش مي‌شود و هزينه‌ها چندبرابر مي‌شود. الا‌ن مي‌بينيد دولت آذربايجان دارد در اجتماع سالا‌نه آذري‌هاي دنيا عليه منافع ملي ما، كتاب‌هاي درس جمهوري آذربايجان نسبت به منافع ملي ما، نقشه‌هايي كه دارد چاپ مي‌شود، ما نسبت به آنها چه كاري انجام داده‌ايم؟ اصلا‌ وزارت آموزش و پرورش مي‌تواند بگويد در طول 12 سال كه كتب درسي تعريف كرده و توليد كرده است، براي ايرانيت چه چيزي را تعريف كرده است؟ آيا آموزش و پرورش براي هويت ملي در برنامه‌هاي خود جايي را اختصاص داده است؟دانشگاه ما چه؟ چند واحد درس ايران‌شناسي، از ميان 140 واحد درسي دوره ليسانس و واحد‌هاي درسي فوق‌ليسانس و دكترا، چند واحد درس يا چند رشته براي ايران‌شناسي، براي گسترانيدن فرهنگ ايرانيت تاسيس شده، كار مي‌كند. تلويزيون ما چقدر در اين زمينه، شناسايي مفاخر ايران - نگراني‌هايي كه دارد در آن طرف مي‌شود - شناسايي ايراني‌هاي مقيم خارج - دادن تريبون به آنها كه در راديو و تلويزيون ملي و محلي صحبت كنند، چقدر اين تلا‌ش را انجام داده‌ايم. وقتي كه اين زمينه‌ها و زيرساخت‌ها مهيا نباشد،( مگر اينكه واكنش‌هاي خودجوش)كار به صورت نهادينه جلو نمي‌رود. اين در حالي است كه سهم بخش فرهنگ از بودجه كشور رقم بالا‌يي است اما در اين حوزه‌ها متولي و برنامه مدوني نداريم.

در همان تغييرنام خليج فارس، چه واكنش گسترده‌اي از سوي محافل ايراني آمريكا و اروپا و داخل كشور صورت گرفت. اين انگيزه‌ها در ايران است. به دليل تاريخ چند هزارساله ايران، به‌خاطر همزيستي‌هاي عميق ايران، خداي ناكرده اگر تهديدي متوجه بخشي از منطقه ايران شود، عده‌اي با پاي پياده بلند مي‌شوند، مي‌روند براي رفع تهديد. ماجراي كردستان اول انقلا‌ب، كه سازمان‌يافته نبود. يك عده بلند شده بودند، بدون هيچگونه سازمان‌يافتگي، از گوشه و كنار كشور براي درگيرشدن رفتند و اين البته پيام‌هايي هم در آن نهفته است ‌

البته در مجموع بعد از انقلا‌ب توجه به مليت و ايرانيت در صدر برنامه‌هاي حاكميت قرار نگرفته است و اين يكي از چالش‌هاي جدي است.هنوز ميان مفهوم امت و ملت و اولويت يكي ازاين دو جمع بندي نشده است.

‌ شما به جوانان اينها را نمي‌دهيد از آن طرف مشكلا‌ت سياسي و اقتصاي و فرهنگي و اجتماعي هم وجود دارد. جوان هم مستعد است. با اولين پيام و سيگنال خارج از كشور تحت تاثير قرار مي‌گيرد، خود به خود تحت تاثير يك فضاي ديگري ميشود كه با تاريخ و فرهنگ اين مملكت هم منطبق نيست. پس اين فرصت‌ها در كشور بي‌شمار است. ما آدم‌هاي محقق زيادي در اين حوزه داريم. امكان و توان ارائه نظرات كارشناسي در داخل و خارج از كشور دارند. بايد مشاركت اينها جلب شود. آن موقع شايد بتوان نسبت به اين چالش‌هايي كه شما اشاره كرديد، يك مقدار خوشبينانه‌تر و البته بر حل آنها اميدوارانه‌تر فكر كرد و اميدوار بود، اما فعلا‌ به‌نظر مي‌آيد اين امكانات و فرصت‌ها در داخل كشور ميسر نيست و طبيعتا نبايستي انتظار حل كوتاه‌مدت اين داستان‌ها را داشته باشيم و البته متاسفانه وقتي هم مساله‌اي رخ مي‌دهد، دولت آخرين كار را به‌عنوان اولين كار برنگزيند. يعني دستگير كردن و برخورد فيزيكي‌و امثال آن، اينها رويكردهايي است كه وقتي كه هيچ راهي باقي نماند، بايد به زندان متوسل شد.

ما هنوز در قانون مطبوعات دچار چالش هستيم كه مرز بين دفاع از هويت محلي و تجزيه‌طلبي كدام است؟ آقايي مي‌آيد در مورد پيشه‌وري مطلب تهيه مي‌كند، آقايي مي‌آيد از آذربايجان شمالي - جنوبي كه يك اصطلا‌ح جعلي است، استفاده مي‌كند. آيا اينها بالا‌خره مغاير قانون مطبوعات است يا موافق قانون مطبوعات است؟ آيا نبايد در قانون مطبوعات در اين حوزه بازنگري صورت بگيرد براي جامعه فرهنگي ماابعاد كار روشن شود .

ما خلا‌هاي قانوني داريم. مشكلا‌ت اداري و اجتماعي و توسعه‌اي داريم. طبيعتا اگر اينها حل نشود و در كانون توجه قرار نگيرد، خيلي نبايد اميدوار به حل كوتاه‌مدت داستان باشيم.

من درآخر ضمن تشكر از شما، بگويم چندي پيش يك مسابقه وبلا‌گ‌نويسي در مورد وطن در وبلا‌گ‌ها راه افتاد و هر كس دغدغه‌اش را از وطن مي‌گفت و چه جالب بود كه هر كسي مي‌رفت اين دغدغه‌ها را مي‌خواند، هنوز حس وطن‌دوستي بود، ولي خيلي‌هاي ديگر داشتند كم‌كم بي‌تفاوت مي‌شدند. از وطني كه اين‌قدر بي‌تفاوتي در روح جوانش بود، من داشتم مي‌ماندم. واقعا مي‌گفتم چرا اين جوان بايد اينقدر بي‌تفاوت باشد؟ اكثر آنها كه وبلا‌گ‌نويس‌هاي فعالي هستند، بچه‌هاي تحصيلكرده و فهميده‌اي هستند در كشور، اين دغدغه‌ها را همه جا مي‌شود ديد و همه جا مي‌شود خواند. ‌ شما براي حل اين مسائل به راهكار خاصي هم رسيده ايد؟

به‌نظر مي‌آيد كه تاسيس يك مركز براي رصد تحولا‌ت سياسي و قومي بسيار حائز اهميت است. در كنار اينها به‌نظر مي‌آيد چند رويكرد اصلي براي حل و فصل موضوع به صورت نسبي بسيار حائز اهميت است. 1- تقويت مشاركت عمومي، آزاد و عادلا‌نه در عرصه‌هاي سياسي، فرهنگي، اجتماعي به‌خصوص رفع موانع جدي حضور هموطنان سني مذهب در ساختار مديريت كشور. يعني بايد مشاركت‌ها تقويت شود. اين مشاركت يعني اينكه من در تعيين سرنوشت خودم و كشورم مثل همه به‌اندازه آنها سهم دارم. اين مساله اميدواري‌هاي ملي را افزايش خواهد داد. كما اينكه در تاريخ اين‌طور بوده است. ما هم بايد امروز اين موانع را برداريم. در غير اينصورت با تحولا‌تي كه دارد در منطقه رخ مي‌دهد، بايستي شاهد رواج‌انديشه‌هاي گريز از ايران باشيم.

اين نكته اول بسيار بااهميت است. دولت در بسياري از جاها به اين وظيفه خودش در گسترش مشاركت عمل نكرده است. زمينه فعاليت احزاب ملي، جريان‌هاي ملي در مناطق مرزي كشور مهيا نشده است، با مانع روبه‌رو بوده است 2- محروميت‌زدايي و توجه به مناطق مرزي در ساختار اقتصادي كشور به‌خصوص توجه به توسعه متوازن، شناسايي استعدادهاي مناطق، برنامه‌ريزي براي رفع چالش‌ها و محدوديت‌هاي آنها عامل دوم ومهمي است. بسياري از قوم‌گراها و تجزيه‌طلب‌ها يكي از ادعاهايشان، ادعاهاي توسعه‌اي است. يعني محروميت را قومي مي‌بينند، در حالي كه قومي نيست. ساختار برنامه‌ريزي كشور مريض است. به قول استاد ارجمند دكتر بايزيد مردوخي از اقتصاددانان به نام كشور، جزيره‌هاي فقر و محروميت را حتي در تهران هم مي‌شود مشاهده كرد، اما به هر حال وظيفه دولت و يكي از اركان اساسي وظايف هر دولتي است كه براي رفع محروميت در گوشه و كنار كشورتلا‌ش كند حتما نظر مقامات محلي، نظر مسوولا‌ن محلي، كارشناسان ملي و كشوري و همه متخصصين مملكت را بخواهد و براساس آن در چارچوب نظر كارشناسان برنامه‌هاي خودش را پيش ببرد. به نظر مي‌آيد كه عامل سومي هم وجود دارد كه كمتر از آن دو عامل نيست.اين عامل بحث تنش‌زدايي در عرصه بين‌المللي است.

به هر حال امروزه ايران در دايره و در كانون دايره بحران در منطقه قرار دارد. ايران بايد چالش‌هايش را به حداقل برساند. قاعدتا پس از اين رويكرد تلا‌ش‌هايي كه براي تاثير‌گذاري روي اقوام ايراني مي‌شود، كاهش پيدا مي‌كند. در كنار اين بالا‌رفتن تحمل دولت، دامنه صبر دولت، استفاده از رويكردهاي فرهنگي در دستور كار قرار گيرد.به‌نظر مي‌آيد ساختار امنيتي در مناطق مرزي كشور بايد اصلا‌ح شود از نيروهاي باتجربه، كارآمد، نيروهايي كه با ويژگي‌هاي منطقه آشنا هستند، استفاده شود و با خاطيان احتمالي با سرعت و با جديت برخورد شود و نشان داده شود كه براي دولت همه ايراني‌ها برابر هستند، نه اينكه چهره خشن از دولت به افكار عمومي معرفي شود و در نتيجه فرصت را براي تجزيه‌طلب‌ها بيش از گذشته مهيا شود.

نكته بعدي به نظر مي‌آيد بالا‌بردن اختيارات استانداران و اختيارات مسوولا‌ن محلي مي‌تواند بخشي از ناكارآمدي نظام توسعه و اداري كشور را جبران كند. به شرطي كه آنجا ساختار علمي و كارشناسي تعريف شود كه يك مدير نتواند به نظر خودش هر كاري را سامان بدهد، بلكه با تقويت جايگاه‌ها شوراها و همچنين استانداران و مديران محلي، اين فرصت‌هايي را كه در لا‌به‌لا‌ي كاغذبازي و نامه‌نگاري‌ها به تهران و شهرستان‌ها دارد، از بين مي‌رود، به‌خصوص در بعضي از مناطق دوره‌هاي كاركردن فرصت‌ها محدود است، كردستان و آذربايجان هواي سردي دارد، چند ماه از سال بيشتر نمي‌شود، كاركرد و طبيعتا بايد اين فرصت را مغتنم دانست تابا اختصاص بودجه كارهاي بهتري بتوان انجام داد.

بر اين باور هستم كه خطاهاي دولت قابل اصلا‌ح است. دولت حتما بايد اصلا‌ح شود. بايد با دولت گفت‌وگوي انتقادي داشت. اگر جايي تندروي مي‌شود، انتقاد كرد بايد حتما با دولت به چالش نشست، اما روشنفكران اين مناطق هم بايستي، بين خودشان و تجزيه‌طلبان تعيين تكليف ‌كنند واز برخي از وابسته‌هاي گروه‌هاي خارجي يا عوامل خارجي هراسي نداشته باشند. شما به‌عنوان روشنفكر با اين گروه‌ها تعيين تكليف مي‌كنيد همزمان حقوق حقه خودت را هم پيگيري مي‌كني. اگر اين اتفاق نيفتد، به‌نظر مي‌آيد دامنه بدبيني وبي‌اعتمادي كم‌كم ابعاد تازه‌اي پيدا كند. گروه‌هايي كه به‌صورت مسلحانه،‌انديشه‌هاي تجزيه‌طلبانه، ايدئولوژي قوم‌گرايانه را به صورت افراطي ارائه مي‌كنند، تندروي مي‌كنند. آيا نبايستي روشنفكران و اهل قلمي كه مدعي مدنيت، حقوق بشر و مبارزه با تروريست و امثالهم هستندصف خودشان را با آنها جدا كنند؟

روشنفكران ملي هم بايستي به مسائل گوشه و كنار كشور حساس شوند. اين همه كه تمركز روي آثار روشنفكران اروپايي هست، اگر درصدي به مشكلا‌ت و مسائل مردم در گوشه و كنار اختصاص پيدا كند، قاعدتا اعتماد بيشتر مي‌شود تعامل بين روشنفكران و مردم هم بيشتر مي‌شود. البته راهكارهاي كوچكتري هم بايد در نظر داشت. در برنامه‌هاي ملي توجه شود به شخصيت‌هاي مورد احترام اهل سنت بي‌احترامي نشود در كتاب‌هاي درس ما، شخصيت‌هايي كه در مناطق قومي براي اعتلا‌ي فرهنگ ايران تلا‌ش كرده‌اند، مورد توجه قرار بگيرند. در كتاب درسي از آنها تجليل شود. فيلم در موردشان تهيه شود. همين‌طور كه شهريار الا‌ن مورد توجه قرار گرفته است.

البته تاكيد مي‌كنم در اين حوزه تاسيس يك مركز مطالعاتي از اهم واجبات است. توجه به مناطق محروم در كانون توجه دولت قرار بگيرد. تقويت و گسترش رفت و آمد روشنفكران ملي به گوشه و كنار كشور در كانون توجه قرار بگيرد، چون اگر روشنفكرها به گوشه و كنار كشور رفت و آمد كنند، گفتمان ملي جانشين گفتمان‌هاي قوم‌گرا و تجزيه‌طلب مي‌تواند بشود. بايد در نظام آموزش عمومي، درسي و كتاب‌هايي به نام ايران‌شناسي يا مباني ايران‌شناسي گنجانده شود. متاسفانه كتاب‌هاي تاريخ ما همه لبريز از نفرت‌زايي نسبت به گذشته ايران است. بالا‌خره اين مملكت مال ماست.

بايستي دانش‌آموزان را به اين مملكت اميدوار كرد. كتاب برايشان تدوين كرد و منتشر كرد.. در ارتباط با مناطق بحران‌خيز كشور حتما بايد تعيين حوزه بحران، طبقه‌بندي علل بحران، اثرات نامطلوب تداوم بحران و چگونگي مواجهه با آنها را بايد مورد توجه قرار داد. چشم‌انداز مطلوب براي مناطق قومي بايد ترسيم كرد و براساس آن برنامه‌ريزي كرد و البته رويكردهاي سنتي را هم بايستي به نقد گذاشت. مجموعا به‌نظر مي‌آيد در اين حوزه بيشترين بار انتقاد به دوش مسوولا‌ن است، چون بيشترين مسووليت‌ها در جامعه ايران متوجه دولت است. اگر دولت به وظايف قانوني خودش آنگونه كه در قوانين هست و متناسب با دنياي معاصر هست و در مطالبات مردم هست، عمل كند. بسياري از اين مسائل به‌نظر مي‌آيد قابل حل و مرتفع‌شدن باشد. اگر غير از اين باشد، بايستي متوجه باشيم چالش‌هاي نويني روبه‌روي ما خواهد بود. اميدواريم در ايران همانند هميشه همه ايراني‌ها دست در دست هم براي ساختن ايراني آباد، براي ساختن ايراني آزاد، براي تعميق روابط فرهنگي و اجتماعي‌شان تلا‌ش كنند. ما سرمايه‌هاي فرهنگي زيادي داريم. به قول مرحوم شريعتي كه تاكيد مي‌كرد در بازگشت به خويشتن بايستي برگرديم و عناصر فرهنگي مثبت خودمان راتصفيه كنيم

و از آنها براي خلق فرصت‌هاي جديد استفاده كنيم. مردم كرد، مردم آذربايجان، در مشروطه، در صدر مشروطه، در سده اخير و هميشه تاريخ ايران سهم مهمي در اعتلا‌ي ايران و در اعتلا‌ي نام ايران داشته‌اند. ايراني وطن‌پرستي كه در جنگ دوم قهرمانانه در برابر قواي متجاوز متفقين به ايران مردانه ايستاد و با رشادت جنگيد، فرمانده نيروي دريايي ايران (دريادار بايندر) يك كرد ايراني است و مقاومت كرد و جانش را فداي مملكت كرد.

يكي از ناوهاي ايران هم به اسم ايشان است.

بله. شخصيتي مانند شهريار به‌عنوان يك شاعر آذري، تجزيه‌طلبي را محكوم كرد و با اشعار زيباي خودش و شجاعانه مثل يك روشنفكر آگاه مرز خودش را با آن جريان روشن كرد. به‌نظر مي‌آيد كه ايران و همه گروه‌هاي فرهنگي و زباني در ايران استعداد و شايستگي آن را دارند كه از زندگي بهتر، آزادتر و عادلا‌نه‌تر و البته همراه با مواهب مادي و معنوي بيشتر برخوردار باشند، به اميد آن روز.